• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : کودکانه هام
  • نظرات : 0 خصوصي ، 45 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    آخي، با اين نوشته هات رفتم به دوران کودکي

    خدا بيامرزه پدرمو، اونم مهربون بود و منِ ته تغاري رو خيلي لوس مي کرد. منم يادم مياد يه روز سر زمستونو که دختر حرف گوش کني شدم و زير کرسي پيش داداشم موندم تا مامان بره و خريد کنه (آخه هميشه بهانه مي گرفتم که همراهش برم) مامان وقتي برگشت برام نخودچي شور و کشمش خريده بود. من عاشقش بودم و با برادرم خورديم

    انشاءالله همه روزهات شيرين و خاطره انگيز باشه

    پاسخ

    روحشون شاد، من ته تغاري نبودم کسي هم لوسم نکرد، خودم خودمو لوس ميکردم :)) اوهوم نخودچي هاي دوران بچگي .... کرسي، يادش بخير. ممنون خواهر همچنين براي شما