• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : دوست دارم خودم بنويسم ف الف
  • نظرات : 0 خصوصي ، 43 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    حتي کسي نبود که تو اون شرايط بتونم باهاش درد دل کنم خلاصه اينکه خيلي وقته که بابامو بخشيدم . نه فقط اونو که همه کسايي که به يه بچه يتيم ظلم کردن رو هم بخشيدم. يکي از عموهام دو سال پيش تو تصادف فوت کرد و شايد 2000 کيلومتر فاصله داشتن اما چون بچه هاش همه دختر بودن و تو اون شهر هم فاميلي نداشت من همراه پدرم رفتم و جالبه که هيچ فاميل ديگه اي نيومده بود. باورت ميشه! دختر بزرگش که اون زمانها شاهد بد رفتاري و ظلم پدرش با من بود اولين چيزي که به من گفت اين بود
    پسر عمو بابامو ببخش
    و جواب من هم اين بود
    من خيلي وقته بخشيدمش، اصلا اگه نبخشيده بودمش اينجا نمي يومدم
    و واقعا هم حقيقتو گفتم چون اون لحضه ها بحدي سياه بودن که دلم نمي خواست به بهونه انتقام يا هر چيزي شبيه اين سالهاي سال با خودم حمل کنم ..
    ببخش که سرتو درد آوردم
    بهرجهت
    هر تصميمي که بگيري حق داري چون هيچکس درد بچه هايي رو که بدون مادر با ظلم پدر مواجه ميشن رو نمي فهمه
    موفق باشي خواهرم

    پاسخ

    سلام. ممنون از تشريف فرماييتون. ممنون از همراهي و همدرديتون. ممنون از اين که با حوصله وقت گذاشتيد و تايپ کرديد و ... (خدا را شکر که خواهر و برادر ديگه اي نداشتيد! ببخشيد که اينو ميگم:( ) صحبت از بخشيدن يا نبخشيدن نيست آقاي ميراب ... زوده که قضاوت بشه! ... هنوز هيچي نگفتم! هنوز چيزي نمي دونيد! الان سال 1392 هست و اين خاطره مال سال 1365-1366 هست .... بهتره بگم اونچه اينجا خونديد اپسيلوني حتي از اون سالهاست .... خيلي هاش را ننوشتم و نگفتم ....