• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : يک روز خونين
  • نظرات : 0 خصوصي ، 20 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نجفي 
    جالب بود که جا خالي نداديد
    عجب دختر نترسي ....
    بعدش هم خدا خيلي بهتون رحم کرد که پاتون لاي پره هاي دوچرخه نتابيده وگرنه ممکن بود خداي نکرده تا آخر عمر لنگ بشيد
    چقدر بچگي خطرناکي داشتيد!
    پاسخ

    سلام، نه تنها بچگي، بلکه نوجواني و جواني، هر روزش يه حادثه ي تازه! بوده برام. پر خطر ... و من از بيان اين اتفاقها مقصودي دارم که تو نوجواني بهش اشاره ميکنم ... اگر تا نوجواني خاطرات با من باشيد و تعداد اين اتفاق ها را در ذهن داشته باشيد متوجه ميشيد ... :) و خدا را شکر به خاطر سلامتيم...