• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : غيظ هاي کودکي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مي نوش 

    مردهاي ايراني خيلي زن رو مي زنن .... حالا نه به اين شدت ولي اکثر زنان ايراني در طول زندگي مشترک اقلا يک سيلي يا يه لگد رو خوردن!

    هميشه از تصور اينکه همسر آينده ام دست بزن يا پاي بزن داشته باشه بدنم يخ ميکنه

    پاسخ

    :(
    سلام
    پس از بازگشت از يک مسافرت طولاني تقريبا همه پستهاي شما را خواندم. البته زمان زيادي برد.
    حقيقتا و بدون اغراق متاثر شدم بزرگوار. اينجاست که زبان قفل مي شود و شرم سخن گفتن دارد تا چه رسد به قلم و نوشتار.
    بايد سر خوش بود که همه تمام مي شود گرچه تلخ است و ناگوار ولي آنچه که او به ما وعده داده است جبرانش در آخرت است و آرام مي شويم.
    إن شاء الله بازنده هر دو جهان نباشيم.
    پاسخ

    سلام عليکم، ممنون که وقت گرانبهاتون رو اختصاص داديد، شرمنده ام که ناراحت شديد... بلي وعده به آخرت داده و آرام مي شويم انشاء الله... آمين، انشاء الله ...


    خدا از سر تقصيراتش بگذره

    چرا يه مرد بايد اينقدر بي انصاف و بدجنس باشه

    پاسخ

    آمين


    سلام عليکم خواهر جون

    چقدر مادرها معصومند..

    و دخترها..

    پيش خدا قرب به سزايي داريد ها...

    يا عاي

    پاسخ

    سلام خواهر گرامي، بله، معصوم اند و لطيف ...
    + روشنك 
    دخترا چقد دلسوزن....
    پاسخ

    اوهوم ...
    شما بنده نوازي ميفرمائيد من هر چي به زبونم جاري ميشه مينويسم رشته تحصيليم هم مهندسي خاک در دوره ليسانس هستش و فوق مديريت مالي ولي از ادبيات خصوصا شعر و داستان خيلي خوشم مياد
    پاسخ

    خواهش ميکنم، قلمتون پايدار... موفق باشيد.
    اي بابا، لطفاً اگه ديدي يکي داره منو ميزنه نيا کمک
    پاسخ

    :((
    + ثريا 
    عجب دل و جرأتي داشتي تو دختر!! جدا از اون حس وحال وحشتناک و با همه غمي که از نوشته هات توي دلم اومد ولي آخرش با اينکارت حسابي خندم گرفت فکرش رو بکن در اون دعوا پدرت به تنها چيزي که فکرش رو نميکرد همين بود که يکي با چکش و ميخ بياد سراغش
    پاسخ

    سلام بزرگوار ... نويسنده ي خوبي نيستم و اصلا نمي تونم فضا را خوب ترسيم کنم. نه حس ترس، نه اندازه ي غم به اون اندازه اي که بوده اينجا منتقل نشده ... با اين حال ببين خودم در اوج گريه وقتي اين خاطره را مرور ميکنم به آخرش که ميرسم ميخندم :) يه بچه ي 5 ساله و اين کار ... :)
    سلام.قلم خوبي داريد.اما چرا غم؟خيلي ها گذشته تلخ دارن.من از شما درخواست مي کنم تشريف بياريدتو وبلاگ گروهي ما بنويسيد.اگه افتخار ميدين وبلاگ در اختيار شما.تا جايي که ميشه مينويسيم تا همه
    احساس آرامش رو احساس کنن.منتظر حضور سبزتون هستيم.پيروز باشيد
    پاسخ

    سلام. ممنون... غم همراه هميشگيه منه، دارم مينويسم شايد بتونم اينطوري ازش فاصله بگيرم. بله خيلي ها ... متاسفانه. شما خيلي لطف داريد. ممنونم ازتون
    چه تلخ چه تلخ
    :((((
    پاسخ

    تلخ تر از ايني که نوشتم... کلمات حس منو ناقص انتقال ميدند. رساناي خوبي نيستند :(