• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : در هم برهم هاي ذهنم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + موسي 

    گفت من از دست نعمت بخش تو خورده ام چندان که از شرمم دو تو

    شرمم آمد که يکي تلخ از کفت من ننوشم اي تو صاحب معرفت

    لذت دست شکر بخشت بداشت اندر اين بطيخ تلخي کي گذاشت؟

    از محبت دردها صافي شود از محبت دردها شافي شود

    از محبت مرده زنده ميکند از محبت شاه بنده ميکند

    + موسي 
    لقمان غلامي بوده .... خودش از اهل معنا و آزاده بوده .... خواجه اي داشته.
    اونقدر براي خواجه اش عزيز بوده که [خواجه] هرگز بدون او چيزي نمي خورده .
    هرچيزي که براي او مي آوردند ، اول لقمان رو خبر مي کرد و تا لقمان نميخورد ، نميخورده .
    تا اين که يه زماني براي خواجه لقمان خربزه آوردند.... لقمان خربزه را که گرفت آنقدر با علاقه
    و حلاوت خورد که خواجه باز به او ميداد... هفده قاچ تکرار شد... بخش خيلي کوچکي از آن خربزه
    باقي ماند ؛ آنقدر با ولع و اشتياق ميخورد که خواجه گفت :بگذار بخورم ببينم اين چيه که او اينقدر
    با اشتياق ميخوره؟ وقتي خورد آنقدر تلخ بود که زبانش آتش گرفت! گفت تو چطور تحمل کردي و
    اين همه را خوردي؟ اين قهر بود ، تلخي بود؛ چطور تونستي اونو لطف بپنداري؟آيا تاب و تحملت
    زياده يا با خودت دشمني؟


    گفت : آنقدر از دستان نعمت بخشت خوردم که شرمنده تو هستم....

    اون همه حلاوتي که از تو گرفتم ديگه تلخي اي بر جاي نميگذاره....

    پاسخ

    جدا خوشا بر احوالش....
    + موسي 
    زندگي پر از کم و کاستي است به نظرم دنبال مدينه فاضله اي هستي که همه چيز آنطور که شما مي خواهيد فراهم باشد که چنين چيزي غير مکن است پارادکسهاي متفاوتي در پستهاي شما مي بينم که با آنچه از خود بروز مي دهيد متفاوت است انسان وقتي به نعمتهاي خداوند ميرسد که نعمتهاي کوچکترش را شکر گويد و البته در پستهاتون زياد اثراتي نمايان است که مي خواهيد بگوييد شاکريد اما با توجه به غر زدنهاتون و نامبردن عيب و ايرادهاي دور و برتون بهيچ وجه شما شاکر نيستيد شاکر کسيست که اگر فضله کلاغي از آسمان بر سرش افتاد بگويد خدا را شکر که گاوها پرواز نمي کنند.

    پاسخ

    موسي؟! خواننده اي به اين نام نداشتم تا به حال، حوصله به خرج داديد و خونديد و وقت گذاشتيد براي کامنت. متشکرم... گرامي، من سراپا ايرادم... اگر جايي از سپاسگذاري و شکر نوشته ام، تمرين هايم بوده اند. تمرين شکر گذاري کرده ام! البته کم است، بايد اين تمرين ها بيشتر باشند تا بشوند عادت و فراموشم نشود که هر لحظه شکر کنم. و اگر از شعوري که خدايم داده بهره ببرم بايد اين شکر را از سر شعور و معرفت انجام دهم، و نه عادت و نهايتاً رعايت ادب... / آنچه اينجا نوشته مي شود براي کاستن فشار روحي ست و نه اثبات و شناساندن خودم به ديگران. نيازي ندارم که در وبلاگ خود را شکرگذار معرفي مي کنم. پارادوکس ها نيز دقيقا نتيجه مي شوند از پارادوکس هاي زندگي ام... / به اعتقاد من شکر گذار واقعي آن است که همواره براي خوب و بد، کم و زياد خدا را شکر بگويد و نه وقتي به مصيبتي گرفتار مي شود شکر بگويد که مصيبت عظيم تر نبوده... شاهد بودم کسي فلجي را ديد، خدا را شکر گفت که پا دارد، بله آن موقع هم بايد شکر گفت، وليکن آيا تا قبل از ديدن اين فلج نيز خدا را براي پاهايمان شکر مي گويم؟ پس به اعتقاد من شکرگذار واقعي آني نيست که شما فرموديد...
    سلام...
    وبلاگ جلبي دارين
    تقريبا مطالبتون رو خوندم
    خوشحال ميشم بهم سر بزنين
    وباگ من نوپا است
    و نياز به نظرات قشنگ و سازنده شما داره:)
    منتظر حضورتون هستم
    يا علي مدد
    موفق
    پاسخ

    ممنونم. وفق باشيد دوست من