• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : لو رفتيم!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 29 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    عجب از اين روزگار و آدمهاش
    مثلا" جانباز بودن و اسوه
    اين اتفاقات اگرچه مال گذشته هاست اما دردشون تا به امروز مونده و براي مني که فقط يه خواننده هستمم دردآوره.خيلي
    منتظرم بقيشو بخونم
    پاسخ

    عجب از اين روزگار و آدمهاش...
    + کزت بانو 
    خونه اي که مادرتون با شما با اينهمه سختي و رنج ساخته ! آخه اين دايي چي از زندگي شما ميخواست؟ چرا بجاي مرهم بودن يک زخم بزرگ و عميق بود !
    همه پستها را خوندم و قلبم فقط با خوندنش تير کشيد ، نميتونم بگم زمان نوشتن و زنده شدن خاطرات تلخ چه رجزي کشيدين ولي.....
    پاسخ

    خوش آمدي خواهر خوبم، ببخش که ناراحتت کردم... ممنون که برام وقت گذاشتيد و تلخ نوشته ام را خونديد... جواب سئوال تون تو يکي دو پست آينده اس...
    هو الحي .باسلام.چي شده خورشيد خانوم. آخه چرا به کدوم گناه؟ عجب صبري خدا دارد! الان کجاست اين نادايي ؟ کجاست اون که پايش رو به خدا بخشيد و دلش را به حضرت ابليس ؟ دستانش که با نامردي روي شما بلند شد آيا هنوز هم برايش کار مي کنند؟ زبانش که به فحاشي باز مي شد آيا هنوز هم به دردش مي خورد؟ ببخش که دارم با اين لحن با دايي ات حرف مي زنم لحنم از اين تندتر است اما قداست تو بانوي آفتاب بيشتر از اين حرفهاست خودت را درياب نگرانتم....
    پاسخ

    سلام خواهر خوبم، يادت مياد يه روز تو وبلاگم نوشتم، خدايا چرا ظالم ها هميشه ظالم اند مظلوم هميشه مظلوم؟ گفتم چرا زورگوها هر روز گردنشون کلفت تر ميشه؟ يادته؟ اين جواب همه ي اين سئوال هايي ست که الان پرسيديد :( / دعام کنيد...
    + روشنك 

    ببخشيد که اينو ميگم ولي چه دائي ي به معناي واقعي کلمه بدي

    چرا نميذاره شما زندگيتون رو بکنيد؟ آخه اين چه وضعيه؟ چه صبور بودين شماها همه تون....

    بنده خدا مادرتون....

    پاسخ

    بله مادرم مادرم مادرم... مادرم روزهايي سخت را گذروند... مادرم بي اندازه سختي کشيد تو زندگيش...
    + doki jon 
    سلام بهشت جان
    فارغ از همه تلخي ها اين که مي نويسي خو به اين که گذاشتي بالاخره اين زخم کهنه و عميق که هر روز و هر روزمثهاستخوان تو گلو سر باز کنه خوبه بزار اين چرک ها اين ببغض ها اين چرا ها و درد ها بريزن بيرون بزار اين بغض ها که مثل مار چنبره زدن توي گلوت و خرخره ات را فشار ميدن اساسي تر از گذشته بترکند اون موقع اين زخم روزگار بيرحم التيام پيدا ميکنه گرچه جاي اون رو تن قلب و روحت ميمونه
    مدتيه مد شده ميگن ميبخشم ولي فراموش نميکنم من اتفاقا با برعکسش موافقم نه با اين من ميگم فراموش ميکنم ولي نمي بخشم فراموش ميکنم که ازار نبينم ولي نميبخشم تا دلم خنک بشه
    خيلي دوست داشتم کنارت باشم اين روزها
    پاسخ

    سلام دوست خوبم، خيلي ماهي دکتر جان، ممنون از خوبي و مهربوني ت، روزهايي که اين اتفاق ها داشت مي افتاد کسي بايد کنارمون مي بود که نبود! الان فقط يک يادآوري ست... نگران نباش... من خوبم، بهتر از هميشه... من خيلي ها را تو زندگيم بخشيدم، خيلي ها را... ولي خيلي هاي ديگه را هم هيچ وقت نتونستم ببخشم...
    + خودم 
    سلام خانمي چقد طولاني بود
    هنوز نتونستم بخونم
    اما ميام
    فک کردم لو رفتي داري کلا ازاين وب ميري که ديدم خدارو شکر نع اينجوري نيس
    پاسخ

    سلام خواهر خوبم، ببخشيد که مدتي ست بهتون سر نمي زنم، ميام انشاء الله... چه جالب، خودم از اين بعد به عنوانم فکر نکرده بودم :)
    + عمه 
    سلام..فقط ميگم چررررررررررررررررررررا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ

    سلام، آنچه مي دونم را مي گم انشاءالله...
    يا رب
    سلام
    آبجي به جون خودم بقيه پستتو تا فردا نذاري من خودمو مي کشم :-D
    اينطور آخه خاطره رو تموم مي کنند؟ من نصفه جون مي شم تا بقيه ش بنويسي:"-(
    پاسخ

    سلام خواهر خوبم، اگر بتونم مي نويسم، و البته بعيد مي دونم بتونم بنويسم چون بايد تو پست بعد يک سونامي واقعي را تشريح کنم :( ببخش که اذيت ميشيد... دوست داشتم تمام اين ماجرا ها را توي يک پست بنويسم... ديدي که، پست هام طولاني اند... اما چه کنم که سر اين ماجرا پيش نمي ره...
    سلام
    ...
    :(
    پاسخ

    سلام، اين نقطه چين ها، جملاتي پرسشي اند؟ تعجب اند؟ ابراز تاسف اند؟ چي اند؟ :) / ممنون از همراهيتون :(
    سلام..خواهري ديگه صبرم سر اومده.. آخه يعني چي.. واسه چي به خودش اجازه ميداد بياد خونه تون شر به پا کنه؟ يعني بازم تو زندگيتون هست و همونجوري اذيتتون مي کنه؟
    خدا ازش نگذره..خيلي نامرد بود
    پاسخ

    سلام خواهر خوبم... مي گم انشاءالله، البته فکر نکنم تا هفته ي آينده نت بيام و اگر بيام وبلاگ نميام... روحيه ام نمي کشه...
    سلام دارم کاملا گيج ميشم هيچي نمي فهمم جريان چيه؟؟؟؟چرا اينجوري شد ؟چرا همش داييتون همه رو ميزنه؟
    پاسخ

    سلام خواهر خوبم، ببخشيد که به نظراتتون دير جواب ميدم، الان به نظرات قبليت جواب دادم... من دارم فقط ماجراي خودمون رو مي نويسم وگرنه اين دعوا و کتک کاري ها تو خونه ي همه برقرار بود.. دو تا خاله هام و دايي بزرگم هم از اين دعواها بي نصيب نبودند... همه جا کتک کاري و دعوا و ... جلوتر متوجه ميشي خواهرم ...
     <      1   2