• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : حبس خانگي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    در جواب برخي دوستان

    خدا بيامرزه زن دايي بزرگمه، براي ما عين يه مادر و براي مادرم عين يه خواهر بود. نمونه يه زن دايي خوب.

    پاسخ

    روحشون شاد...
    گرمي آغوشم ميتونم الان بعد اين همه سال مرهم غصه هات باشه خواهري؟
    پاسخ

    خيلي خوبي خواهر خوبم... خيلي خوبي، ممنونم ازت...

    اين کدون دايي بود که اين مدت نديه بودينشون و بچه دار شدند بزرگ شدند جل الخالق
    پاسخ

    دايي کوچيک... هموني که جانباز بود... پست ها را بايد به ترتيب مي خونيد
    جداي از اخلاق نامناسب دايي تون با زن دايي چطور به خودش اجازه ميداده اين رفتار رو در ملاءعام ومقابل چندتابچه داشته باشه؟!واقعاتاسف انگيزه
    راستي به گمونم زن دايي مهربون نوي تاريخ ثبت نشده اصلا!
    پاسخ

    اوهوم منم فکر کنم ثبت نشده!
    + روشنك 


    عزيزم.......

    حتما مرور اين خاطرات خيلي اذيتت ميکنه...

    پاسخ

    :((
    آدرس وبلاگم رو اشتباهي نوشتمتو نظر قبلي
    پاسخ

    :)
    سلام واي شدم يه عالات سوال گنده؟منتظرم تو قسمت بعدي به جواب سوال هام برسم آرامش قبل طوفان اين يعني طوفاني در راه؟
    پاسخ

    سلام خواهرم خوبم، انشاء الله تو پست هاي بعدي جواب سئوال هاتون رو مي گيريد... من نوشته بودم آرامش بعد از توفان، ولي اونچه شما نوشتيد هم چندان بيراه نيست...
    منم نفهميدم با اون همه بحث و دعوا چطور شد که شما خونهء دايي مونديد
    منتظرم
    پاسخ

    ما نمونديم، ما را نگه داشته بودند، اجازه ي خروج نداشتيم! خيلي وقت ها دايي که مي رفت بيرون در را قفل مي کرد! گاهي هم باز بود ولي چنان به مادر اولتيماتوم مي داد که...
    هو العليم. باسلام. خيلي به سختي تونستم بيام وبلاگت نمي دونم چرا. من درست نفهميدم شايد عجله کردم . اما يعني دايي شما اينهمه وقت بوده ازدواج کرده و بچه هايي به اين بزرگي داره؟ چرا اينقدر با هم بد دعوا مي کردن؟ چرا شما رو نگه داشته بودن؟ ولي دلم براي زندايي تون سوخت به نظرم هر کاري هم کرده باشه نبايد اينطور باهاش رفتار مي شده از دايي تون بعيد بوده اين رفتار درسته که خيلي حساس بودن اما ... عاقا ببخشيد ما اينقدر سوال کرديم و تجسس نموديم
    پاسخ

    سلام خواهرم، زين پس با عجله نخونيد :دي خواهش مي کنم. در پست هاي بعدي جواب خواهيد گرفت :)
    + من 

    چقدر خالصانه به دايي مي گفتند بابا، به مامان مي گفتند عمه و من مونده بودم که چطوري؟ يعني اينا واقعاً بچه هاي دايي اند؟

    خدا انشاءالله هيچ بچه اي را يتيم نکنه...

    آرامش بعد از طوفان شايد هم آرامش قبل از طوفان! البته فکر کنم آرامش ميان دو طوفان! نه ميان طوفان و گردباد!

    پاسخ

    آمين.... بلي... بلي... ميان طوفان و گردباد! اين صحيح تر هست...
    سلام عزيزم
    قالب وبلاگت چقدر آرامش بخشه
    برم بخونم
    پاسخ

    بح بح حاج خانوم :) عليکم سلام... خدا را شکر... آره به خاطر اون بچه اي که داره خودمم دوستش دارم :)
    سلام
    بعضي چيزها را متوجه نمي شوم :)
    الان هر دو زن دايي اي که در پست اشاره شده بداخلاق بودند و با مادر شما دعوا مي کردند؟
    دايي جانباز شما و دايي بزرگتر شما چي؟
    پس اگر اين طور بود چرا اينقدر مهماني و دعوا و خون دل؟
    پاسخ

    سلام برادر هاتفي/ چقدر دلم مي خواد در جواب بعضي کامنت ها سکوت کنم، يعني سکوت بنويسم، يعني که با خوندن اون کامنت مي رم تو فکر... درست مثل زماني که دارم خود پست را مي نويسم... زن دايي بزرگم را با توجه به اشاراتي که در پست هاي قبلي هم داشتم متوجه شديد که چطور شخصيتي دارند، شخصيت سياست مدار، مکار و حيله گر، دو رنگ و دو رو، گرگ در لباس ميش، بدجنس، خبيٍث... اما زندايي دوم که در اين پست تازه بهش اشاره کردم و خودمون هم تازه اولين باري هست که مي بينيمش، دوز بدجنسي هاش به مراتب کمتر از زندايي بزرگم هست، به اندازه ي خودش بدجنسي داره اما... تو اين پست و تا اينجا با مادر من کاري نداره، مستقيماً به مادرم بي احترامي نکرده و دعواهاشون با دايي هست. دايي کوچکم را تو پست هاي بعدي بيشتر باهاش آشنا مي شيد، همينطور دايي بزرگترم را، دايي بزرگم از اول و ازل، تو سر خانواده اش زد و خودش تو سري خورد از زنش، تا زنش را از دست نده، چون زنش زيبا رو! بود و ... از آنجايي که يک آقا هستيد قطعا مي دونيد که جاي نقطه چين ها چيست... ميهماني ها به اصرار ما بچه ها بود که نمي دونستيم اونجا زنداني هستيم! يعني فکر مي کردي رفتيم خونه دايي مهموني، خب اصرار مي کرديم که مثلاً بريم پارک! يا بريم خونه ي اون يکي دايي مهموني! و ... دايي را خيلي دوست داشتيم و فکر مي کرديم دوست ماست...
    اخه يعني چي نميفهمم به خدا
    چرا بايد بچه سه ساله رو ببره و نياره بعدم زندانيتون کنه
    تورو خدازودتر بيا تعريف کن
    پاسخ

    فايقه را به خاطر علاقه اش به بچه و اينکه از شيرين زبوني هاش خوشش اومد برد، اما علت نگه داشتن ما تو خونش را براتون تعريف مي کنم... به شرط باقي عمر
    يا رب
    سلام
    از داييت خيلي بدم اومد همين >"<
    اللهم عجل لوليک الفرج
    پاسخ

    سلام خواهر خوبم، يا ابن الحسن عجل علي ظهورک
    سلام خواهري.. عجب دايي زرنگي داشتي وقتي ميخواست ازدواج کنه صداشو درنياورد حالا براي جدا شدن از همسرش ميخواست مادر شما رو شريک گناهش کنه... خدا رو شکر که مادرتون انصاف داشت و شريک اين ظلم نشد..
    حتما خواننده هات فشاري رو که روت هست به خوبي احساس مي کنند.. فضاي قصه ت پر از اضطراب و هيجان شده.. انشاءالله آرامش نصيب دل پاکت بشه..
    پاسخ

    سلام خواهر خوبم... ممنون و همچنين
       1   2      >